یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
با مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم
تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم
کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم
تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم
خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم
گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم
زین هیزم تر هیچ ندیدم بجز دود
شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم
خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید
اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم
بادیم که آواره دویدیم به هر سوی
اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم
قیصر امین پور
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 19:19 توسط هادی
|
به نام خداوندی که هر چه داريم همه از اوست